☂☂☂ مَــــــن و شُــــما ☂☂☂

☂☂☂ مَــــــن و شُــــما ☂☂☂

من خودمم،لطفا شما هم خودت باش :)
☂☂☂ مَــــــن و شُــــما ☂☂☂

☂☂☂ مَــــــن و شُــــما ☂☂☂

من خودمم،لطفا شما هم خودت باش :)

ما همگی کارشناسیم


هر کدوم از ما به نوعی کارشناس محسوب میشیم!و این برمیگرده به دوره دبیرستان و انتخاب رشته.حالا ربطش چیه الان با هم کارشناسانه بررسیش میکنیم!!!!!

اگه رشته ریاضی انتخاب بشه همه یه جوری باهات برخورد میکنن که انگاری خود خوارزمی و دکتر حسابی و ... هستی.شایدم ماشین حساب سیار که در هر لحظه بتونی ارقام بالایی رو در کسری از ثانیه جمع و تفریق و ضرب و تقسیم کنی!!!!اگر این عملیات کمی طول بکشه میشنوی :ای بابا پس چه درسی میخونی!!!!!!!مگه ریاضی نمیخونی!!!!!(ربط دادنش با شما.به قول جمله ی معروف در کتاب ریاضیات گسسته و هندسه ی پیش دانشگاهی بحث از حوصله کتاب خارج است!!!!!)
اگه رشته تجربی انتخاب بشه باید مثل یه دکتر برخورد کنی و ربط همه اعضای بدن رو بدونی و حتی این انتظار میره مهارتهایی هم در تجویز دارو از خودت نشون بدی!!!!اگه ندونی عامل درد چیه بازم میشنوی:ای بابا پس چه درسی میخونی!!!!!!
اگه رشته انسانی انتخاب بشه وضعیت کمی بهتر!!!کلا تو قسمت نظریه پردازی باید مهارت نشون بدی و ما هم که همه نظریه پرداز!!!
رشته های فنی هم که جای خود داره و دقیقا سیر گفته شده طی میشه!!

میرسیم به دانشگاه!!!
هر رشته ای که انتخاب بشه از همون ترم اول باید مثل یه کارشناس برخورد کنی تا مبادا کم بیاری.وای به روزگارت اگه رشته ای انتخاب بشه که اکثریت میشناسنش و صاحب نظر هستن!!!!توقعاتی ازت دارن که اگه نتونی برآورده ش کنی واویلاست!!!
حالا این سوال پیش میاد که آیا با یه سوال میشه محک زد که اونطرف چیزی از اون درس حالیش نیست؟آیا همه ی اون درسهای تخصصی در یه سوال پیش پا افتاده خلاصه میشه؟!!!
البته من به شخصه اعتقادم بر اینه که شخص علاوه بر مهارت تئوری مهارت عملیشم باید بالا باشه اما این دلیل نمیشه هر تکنولوژی به روز رو همه بلد باشن.مثلا اونی که رشته ش نرم افزار قرار نیست همه ی نرم افزارارو بلد باشه!!!اونی که رشته ش ریاضیه قرار نیست همه فرمولها و مسائل رو بلد باشه!!!...

تا حالا از این اتفاقها براتون افتاده؟!!!

بهشت نوشت:خدایا مرا توانایی بخش که در جهت کسب رضای تو گام بردارم ولاغیر.آمین

پایداری و ناپایداری....


وقتی به کوتاهی و ناپایداری زندگی بیشتر فکر میکنم راحتتر میتوانم با مسائل و سختیها کنار بیایم!میتوان این ناپایداری را نوعی نعمت خداوندی به حساب آورد!
درست مثل پاییز و بهار!مثالِ چهارفصل تعبیر زیبایی از این ناپایداری سختی و حتی خوشیهای روزگار است...
اگر زندگی مانا و پایدار بود شاید خیلی از حسها بی معنی بود.مثل دوست داشتن،نگرانی،ترس،امید،آرزو.....
در صورت پایداری زندگی شاید حس محبت و دردِدل داشتن زیاد جالب نبود.میتوان در یک جمع مادر و فرزندی را تصور کرد که مادر تمام حواسش به فرزند است مبادا بیفتد یا خطری او را تهدید کند!حال بیایید اینجور فکرکنیم که زندگی پایدار بود مادر هیچ ترس و نگرانی از جانب فرزند نداشت چون هراتفاقی هم که می افتاد بالاخره زندگی پایدار بود.
همین نگرانیها،داشتن دغدغه ها زندگی را از زاویه ای دیگر زیبا میکند.از همان زاویه ای که دنیا را خالی از خود و خدای خویش خالی دید!از همان زاویه ای که در تمام این دل نگرانیها تمام احساساتی که خداوند در ما به ودیعه گذاشته است نمایان میشود!از همان زاویه ای که دردها روزی پایان می یابد!از همان زاویه ای که بعد از نگرانیها حس شیرین آرامش است!....


شما در هنگام دل نگرانی و سختیِ زندگی،به زندگی و مسائلش از کدام زاویه مینگرید!؟

بهشت نوشت:خدایا در تمام سختیها و دل نگرانیها دلِ مرا به امید خویش روشن فرما.آمین