☂☂☂ مَــــــن و شُــــما ☂☂☂

☂☂☂ مَــــــن و شُــــما ☂☂☂

من خودمم،لطفا شما هم خودت باش :)
☂☂☂ مَــــــن و شُــــما ☂☂☂

☂☂☂ مَــــــن و شُــــما ☂☂☂

من خودمم،لطفا شما هم خودت باش :)

وزن تنهایی...



چقدر خوبه آدم همیشه امید داشته باشه،امید به هر کاری!فقط بگه یا علی و حرکت!!!
چقدر خوبه آدم تو عمق تنهاییاش دلش وصل به یه بیکران آبی باشه!
چقدر خوبه پر و بالِ پرواز داشته باشی و خوبتر از اون شوق پرواز!!! امید به آینده!
چقدر خوبه دنیاتو جوری بسازی که دلت میخواد و غرق بشی تو نیلوفرانه هات!
چقدر خوبه زمان فقط یه واژه باشه برات و بدونی حالت هروقت خوبه همون لحظه بهشته!
چقدر خوبه وقتی تا عمق دلتنگی که میری یه حس ناب باشه که با همون بخوای کَنده بشی از دلتنگیات!!
چقدر خوبه وقتی حجم تنهاییات زیاد ولی وزن تنهاییات انقدر سبک بشه که با یه بادکنکم بتونی اوج بگیری!!

وزن تنهاییِ شما چقدر؟باهاش تا کجاها میتونی اوج بگیری؟



بهشت نوشت:خدایا مرا تهی از وجود لایتناهی خویش مگردان آنچنان که بی تو موجودی تهی باشم و هیچ.آمین


حال را دریاب...



در دوره کاردانی یک همکلاسی آقا داشتم که از همان ترم اول در پی قبولی در مقطع کارشناسی بود!!!

تمام فکر و ذهنش مشغول این موضوع بود. در واقع ذهنش جوری درگیر این مسأله بود که از ترم دوم شروع به خواندن کنکور کارشناسی نمود و این قضیه باعث شد از دروس فعلی برای رسیدن به هدفش جا بماند! در بسیاری از کلاسها شرکت نمی نمود در خیلی از فعالیتهای دانشگاهی شرکت نمیکرد و.... . خلاصه به هر مرارت و سختی که بود دروس را پـــــــاس نمود(عزیزان توجه داشته باشید که فقط پــــــــــاس می نمود) و به هدفش که ادامه تحصیل بی وقفه بود رسید.

و اما باز در دوره کارشناسی همکلاسی بودیم!!!

روز از نو و روزی از نو! ایشان همچنان به دنبال هدفی بالاتر دوباره این مقطع را به همان منوال کاردانی گذارندند و البته حضور ایشان در کلاس نسبت به دوره کاردانی بسی کمتر شد.در این دوره مشروطی هم به کارنامه شان افزوده شد و طوری بود که زمان فارغ التحصیلی ما ، ایشان همچنان درگیر واحدهای پاس نشده بودند و همین شد که دیگر من از ایشان خبری نداشتم تا توسط یکی از دوستان به گوشم رسید که به سختی دوره را به اتمام رسانده و در مقطع بالاتر هم پذیرفته نشده اند.

واقعا کار این همکلاسی خیلی برایم تعجب داشت این دیگر چه جور به هدف رسیدن بود مگر غیر این بود که هدفش بسته به حال و اکنون او بود!!

و اما...

و اما رسیدم به این نقطه که چند روز پیش در کلاس مبحثی را توضیح میدادم و از آنجایی که اصولا به تعداد کارآموزام خدا به من چشم میده،حواسم به یکی از کارآموزام بود که در حال کار کردن یک مبحث جلوتر بود!!بر حسب عادتی که در کلاس دارم از کارآموزام خواستم مبحث آخری رو که توضیح دادم انجام بِدَن.کارآموز یاد شده هاج و واج مونده بود که از کجا شروع کنه!!!دقیقا آلیسی بود در سرزمین عجایب!


شماچطور؟از این آلیس شدنها داشته اید؟


بهشت نوشت:خدایا به ما حالی بده که در حال خویش نه آنچنان مانیم که از آینده غافل شویم و نه آنچنان در آینده غرق شویم که از حال خویش وا مانیم. آمین


میگن سلام سلامتی میاره ...

سلام به همه حتی شما دوست عزیز

بعد از مدتها میخوام بنویسم، یه شروع تازه

از تمامی دوستان وبلاگ نویس خواهشمندم منو در این امر مهم یاری بفرمایند.


     "هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم."